- گواه داشتن
- شاهد داشتن، دلیل و مدرک داشتن
معنی گواه داشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- گواه داشتن
- شاهد داشتن، دلیل داشتن حجت داشتن: تو اگر بحسن دعوی بکنی گواه داری که کمال سرو بستان و جمال ماه داری. (سعدی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجرم بودن مقصر بودن خطا کار بودن
آگاهی داشتن خبر داشتن مستحضربودن
رواگ داشتن، روا بودن
پست کردن، تحقیر کردن
ملجا داشتن ملاذ داشتن
باطل داشتن، ضایع فاسد کردن
فرهیختگی گلاه داشتن
نگاهداری کردن، متوقف ساختن، ایست دادن
باسواد بودن، توانایی خواندن و نوشتن داشتن
ظن داشتن، شک داشتن
نگران بودن، انتظار داشتن
نگران بودن، انتظار داشتن
روان کردن
کنایه از جاری ساختن حکم، نافذ کردن،برای مثال بخواه جان و دل بنده و روان بستان / که حکم بر سر آزادگان روان داری (حافظ - ۸۸۸)
کنایه از جاری ساختن حکم، نافذ کردن،
درست دانستن صحیح انگاشتن
تصور کردن انگاشتن: باستین ملالی که بر من افشانی گمان مدار که از دامنت بدارم دست. (غزلیات)، سوء ظن داشتن، نگران بودن تشویش داشتن: ور ز کژدم بدل گمان داری کفش و نعل از برای آن داری. (سنائی)، امید و انتظار داشتن چشم داشتن: چیست فردوس که در دیده ما جلوه کند ک ما گمانها بغرور نظر خود داریم. (صائب)
گواهی دادن: ور نتوانست داشت زنده چرا کرد ک عقل چه دارد در این حدیث گوایی ک (ناصر خسرو)
زراعت کردن کشت کردن
حفظ کردن حفاظت کردن پاسبانی کردن: یا رب تو مر حسین ابوبکر را مدام از کل حادثات زمانه نگاه دار، (لباب الالباب) در جایی محفوظ داشتن: مردم آزاری... سنگی بر سر صالحی زد. درویش... سنگ را نگاه همی داشت تازمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد، مراقبت کردن توجه کردن: طلایه فرستاد هرسو براه همی داشت لشگر زدشمن نگاه، تعمد کردن پرورش دادن، باز داشتن منع کردن، توقیف کردن
مجاز شمردن
جایز دانستن اجازه دادن، حلال کردن مباح کردن، لایق شمردن سزاوار دانستن، جاری کردن روان داشتن
جایز دانستن، حلال داشتن
گوش کردن، گوش فرا دادن، شنیدن، کنایه از مواظبت و مراقبت و حفظ کردن
گناه داشتن: اگر چه نداری گنه نزد شاه چنان باش پیشش که مرد گناه
شنیدن
زمینه داشتن پروهان داشتن محمل داشتن دلیل داشتن (غالبا بایای نکره ظید) : (پس هر نوع را که از جنس منبعث و بر آن متفرع باشد اسم جنس نهادن و در دایره علی حده آوردن وجهی ندارد)
وادار کردن